loading...
بهترین سایت سرگرمی وتفریح ایران
NAVID بازدید : 18 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

یادمه وقتی راهنمایی بودم امتاحانا که تموم شد با بروبچ کتابارو بستیم به دوچرخه و آتیششون زدیم و تو محله چرخیدیم شمام عین من از کتاب درسی بدتون میومد عایا؟. لایک:آره بابا هم دردیم. لایک:نه ما کتابارو دوس داشتیم تازه پست اولمه

NAVID بازدید : 17 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

امرو داشتم وب گردی میکردم .بعد تو یه سایتی عکس یه مدل ایرانی (پسر ) گذاشته بودن ، حالا نظراتو داشته باشین :
دخترا:
واااای.. چه جیگریه (((:
این شوهر منه ها .. ببینین چقد خوجله (: ( حیا و ابرو رو خرده یه لیوان ابم روش )
قربونش برم .. قربون قد و بالاش .. قربون چشاش .. قربون ..... ( این فک کنم اسم دوس پسرش قربون ِ)
ماااااچ .. عزیز دل خودمه .. قربون چشای عسلیت برم من (:
وای مامانم اینا .. تو چرا انقده نازی .. میخوامش.. ( دختره چش سفید )
و .......
پسرا :
عق.. کجای این قزمیت خوشکله ( معلومه داره از حسادت میترکه )
من از این خوشکلترم ، من خودم نمیخوام مدل باشم وگرنه این به گرد پای منم نمیرسه
این میمون که عین دخترا بند انداخته .. ابروهاشم هشتی .. منم برم ابروهامو هشتی کنم خوشکل میشم
چقد این دخترا بد سلیقن .. من و ببینن چی میگن ( اعتماد به نفس نیس که .. اعتماد به سقفه )
من اینو از نزدیک دیدم .. چشاش لنزه
و .......مردم اصن از دس رفتن ...

NAVID بازدید : 36 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

دختر خواهرم کوچولوه. داشت فیلم مادرانه نیگاه میکرد یهو به باباش میگه بابا اگه بزرگ شدم اذیتم کردی منم عینه این دختره(رها) میرم.اذیتتم میکنم.تازه من دوس پسرمم تیغ میزنم. در حالی که فک من از تعجب چسبیده بود به کف اتاق. باباش خیلی ریلکس به دختر کوچولوش که میشه خواهر زادم میگه.فدات بشم بابایی.اما من مثه بابای رها نمیشم.2 تا نرو ماده میزنم تو گوشت میندازمت تو یه اتاق که کلا فقط یه فرش توش باشه غذاتم از لایه در بهت میدم هر یه هفته یه بار هم یه ریزه بهت نور میرسونم خونواده ما رو حال کن.استاد تربیت کودک و نوجوان دوماد ما که حتما باید بره رئیس کانون اصلاح تربیت کودکان و نوجوانان شه. ملت از ترسش خلاف که خوبه از چراغ قرمزم رد نمیشن. بسم ا..

NAVID بازدید : 23 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

آ.غ.آ منکه ماه رمضون سعی میکنم ازغذاهایی که به هضم موادغذایی کمک میکنه شدیدادوری کنم مثل ماست ومیوه وسبزی.درعوضش چیزایی مصرف میکنم که به یبوست مزمن کمک زیادی میکنن واقعاهم نتیجه داده الان یه هفته است دچاریبوست مزمنم.درد داره٫احساس حفقان داره٫ امابه گرسنه نشدنش میرزه

NAVID بازدید : 19 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

این آگهی بازرگانیه هست که آبمیوه سان استارو تبلیغ میکنه دیدین آیا؟..........
اون حیوونه تو عصر یخبندان (فک کنم سنجابه ) سرشو میکوبه به درخت نارگیل آبمیوه آناناس میوفته پایین..........
یعنی من چند روزیه تو آمپاسه شدیدم میخوام برم سرمو بزنم به درخت کاج تو خونمون شاید پرتقال بیفته پایین ........
میشه عایا؟
اگه میشه لایک کنین ...
اگرم نمیشه لایک کنین :)))))))))))))

NAVID بازدید : 15 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

من یه بار زده بودم یکی از نوارهایی که بابام خیلی دوست داشت روش صدای خودم رو ضبط کردم بعد برای اینکه کسی نفهمه کار منه آخرش گفتم راستی من احسان نیستم من میثمم ( اسم داداشم رو گفتم )

NAVID بازدید : 16 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

آقا تو 4جوک می چرخیدم که چشمم افتاد به ‍‍‍‍پنجره دیدم هوا تاریکه اذون(اذان نه از اون)هم گفته بود.اقا بدو بدو رفتم که از قافله عقب نمونم ولی دیدم
.
.
.میزو چیدن همه رفتن مسجد نماز
با خودم گفتم منو این همه خوشبختی محاله(مهاله) آقا اون لحظه جاتون خالی.
‍‍‍‍‍

NAVID بازدید : 13 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

امروز توي تاكسي تهران کرج بودم كنارم يه خانم مسن نشسته بود كه كرايه دو نفرم حساب كرده بود
خواست آب بخوره ازم پرسيد پسرم روزه كه نيستي ؟
گفتم : مادرجان راحت باش
دو دقيقه بعد از كيفش چند تا ميوه درآورد و گفت : پسرم ببخشيد روزه كه نيستي؟
گفتم: مادرجان شما راحت باش
ده دقيقه اينبار از توي كيفش يه ظرف كوچيك ماكاروني درآورد ! و بازم گفت پسرم روزه كه نيستي من اينارو ميخورم اذيت نشي؟!
گفتم : مادر جان شما به من کار نداشته باش راحت باش
بعد اينكه ماكاروني رو هم خورد
يه قرص از كيفش درآورد خواست بخوره كه يدفه گفت : آخ ديدي چي شد پسرم ؟ من روزه بودم ، اي واي!!! :(((
من: حالا عيب نداره مادرجون ! شما يادت نبوده روزه اي روزت درسته
خانمه : آره اونو يادم نبوده ولي اين قرصو حالا چكار كنم؟ نميتونم بي آب بخورم كه ! اگرم آب بخورم روزم باطل ميشه
من: حالا مادرجان واسه قرص خوردن عيبي نداره آب بخوري..دارو رو حتما بايد بخوری وگرنه به خودت ضرر ميزنی
خانمه: يني چي؟ شما جوونا اصلا به هيچي اعتقاد نداريد ...مردم بي دين و ايمون شدن
من :|

NAVID بازدید : 17 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

عاقا اصن تو این سریالا یه وضیه
اخه مگه اصن اجاززه ورود به دانشگاه میدن بدون کارت دانشجویی؟؟؟
اصن گیریم اجازه دادن این اقا فیروز با دوچرخه وسط دانشگاه مانور میده؟؟؟ اخه با دوچرخه؟؟؟ حراست؟؟ دانشگاه؟؟ فیروز؟؟
مسئولین رسیدگی کنن

NAVID بازدید : 9 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

خونۀ مادربزرگه هزار تا قـصـه داره
خونۀ مادربزرگه شادی و غـُـصه داره :)))
" 26 ساعته نخوابیدم -_- "

NAVID بازدید : 38 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

بچه گودزیلای خواهره بنده 6 سالشه به من میگه خاله بیا بازی کنیم ، میگم چه بازی ، بازی فکری خوبه ؟؟؟ میگه آخه تو فکر داری میخای بامن بازی فکری کنی بی عقل؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خو شما بگید من چی به این بگم؟؟؟
به قرعان من 6 سالم بود بهم میگفتن پیشونیت کجاس ،من چونمو نشونشون میدام!!!!
لایک=راس میگه بچه .

NAVID بازدید : 18 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

اغا ما يه همكار داريم بنده خدا هر موقع ميره دستشويي انگار بين هيتلر و ارتش سرخ چين جنگ شده
صداي توپ و تانك ، شيحه اسب ، فرياد فيل اصن يه وضيه ها
ديروز رييسمون رفته ميزنه به دردسشويي مي گه يكم يواش تر دارم با تلفن صحبت مي كنم صدا به صدا نمي رسه
تصور كنيد فقط اون لحظه رو قيافه ما ((((
قيافه رييس :D)))))))))
قيافه اون بنده خدا اون تو:«««««««
صداهاي معلق در فضا:»»»»»»»
سيفون:خخخخخخخ..

NAVID بازدید : 11 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

سلام.
عاغا من بچه کوچیک خانواده هستم .یه روز دوتا داداشام با من شوخی کردن من عصبانی شدم هر چی از دوهانم در اومد بهشون بگفتم و اونا هم رسم برادری رو بجا اوردند و من رو در کف حیاط خونمن بخاکیدندی.ومن هم که هر چی هوار میکردم دست بردار که نبودند و مادر عزیسمم در حال مشاهده گفتگوی مسالمت امیز من و برادر زحمت کش خاک برداری از کف حیاطمون بود .عاغا براتون بگم منو جوری خاکم کردن که کسی رو که میمیره رو خاک نمیکنن و مادرمم در حال خندیدن به من بود و من هم درحال خاک شدن بعد که به یه بدبختی خودمو در اوردم بیرون مادرم میگه شوخی کردن باهات و منم .....
نه خدایی من الان برم تو شفق قطبی محو بشم حقم نیست عایا؟؟؟؟؟؟؟؟

NAVID بازدید : 13 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

خداشاهده ساعت 12 شب به مخاطبه آجغالم اس دادم چطوری،کجایی؟
خیلی شیک جواب داد با دوستم سمیرا پارک!
قبلأ فکر میکردم منو مداد فرض میکنه!
الان به علاوه ی مداد،منو سیب زمینی المانیم فرض میکنه!

NAVID بازدید : 15 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

مامان من وقتی که حس آشپزیش خییییییلییییییییی گل میکنه میره تو آشپز خونه و هر چی دستش میاد رو تو غذا میریزه وبه خورد ما میده!!!!!!!!!! بعد هم که ازش میپرسیم اسم غذا چیه میگه قاطی پلو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شما هم از این جور غذاها میخورین یا فقط ما از همچین معجون های لذیذی لذت میبریم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

NAVID بازدید : 25 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

آغااین سریال مادرنه دیگه شورشودرآورده...حالامیگم چرا:
نمی دونم یادتونه اوایل شویانه...گل بانوبه اردلان گفت که می خوادهمه ی ماه رمضون وباصدای بلندقران ودعاتوی سحرروزه بگیره واگه نگرانه بیدارشدن ارسلانه اون وببره توی اتاق خواب خودش وازسحرروز بعدم شروع کردبه روزه گرفتن...حالا.....اولااین سریال مربوط به چندسال پیشه که رهاتوی ماه رمضون میره مدرسه..مگه ماه رمضون توی تابستون نیست......دوماخب ازیه طرف گل بانومیگه ماه رمضونه بعدازیه طرف دیگه مریم به باباش میگه اگه ماه رمضون بودمی گفتم روزه موخوردم که باهام آشتی کنید..مگه گل بانونگفت ماه رمضونه......
الان به نظرتون من سرموازدست نویسنده بکوبم به دیواریانه؟؟؟؟؟؟؟

NAVID بازدید : 20 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

اقا دیشب رفتیم داخل ی مغازه(میخواستم لباس بخرم)فروشنده پسر بود بد لباسو ک انتخاب کردم اورد گذاشت رو همون شیشه هه(خو چیه مگه اسمش الان یادم نیست!!!!)بعد دیدم ناخوناااااااااش بلنده!!!خداوکیلی موندم چرا ناخون ب این خوشگلی لاک نزده حیف نیست؟؟؟!!!حالا اون ارایش ملیح و موهای رنگ کردش هیییییییییچ
من خجالت میکشم میبینم شما انقد خودتو جیگر کردی اونوقت من انقد ساده!!!به فکر خودت نیستی به فکر من باش!!!

NAVID بازدید : 11 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

اقامن ترم 5دانشگاه یه کلاس داشتم 8 صبح روز شنبه بود خیلی ضدحال بود من بیشتر روزا نمیرفتم این شد که استاد با دوستان سفارش کرده بود که اگه جلسه اینده نرم حذفم میکنه شد شنبه گفتم برم اقا ما صبح خواب موندیم یهو بیدار شدم دیدم ساعت 8 خابگاه تا دانشگاه 15مین راه هست منم با عجله لباس بوشیدم کمر بند کردم تو شلوارم دیگه وقت بستنش نداشتم بدوبدو رفتم تو راهرو دیدم کمر بند داره به پام میپیچه خلاصه کمربند دراوردم رفتم تو کلاس سراسیمه درو باز کردم همه نگاها سمت در بود یهو هول شدم کمر بندمو چرخوندم رفتم بشینم یهو کل کلاس رفت رو هوا استاد هم محترمانه گفت همون بهتر که غایب باشی

NAVID بازدید : 16 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

امروز رفتم پول بندازم صندوق صدقات توی کیفمو گشتم پول خورد نداشتم جو گیر شدم یه هزاری انداختم اومدم از خیابون رد ش موتور بم زد.....نتیجه گیری:
‏1.صندوق صدقاته خراب بود
‏2.صدقه نمیدادم کامیون بم میزد
‏3.تا تو باشی ریا نکنی جو گیر بدبخت

NAVID بازدید : 21 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

اون روز رفتم خونه دیدم همسر گرام از بس ک اسپری حشره کش زده؛ینی سگ ی لحظه هم نمیتونس دووم بیاره؛بعد از کمی کنکاش و سوال پرسی ب این نتیجه رسیدم ک...بعععععله خانم ی مگس بخت برگشته ای رو تنها گیر آورده و دخلشو از رو زمین بر چیده.
نکته ی جالب توجه هم این ک مگس
بد بخت ب علت خفگی در اسپری جان ب جان آفرین تسلیم کرده ن مسمومیت...ینی فک کنم اسپری رو با ظرفش کرده تو حلق مگسه

NAVID بازدید : 17 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

دیشب تو خونه نشسته بودم که یهو مامانم شام آورد. در همین هنگام بابام شروع کرد به تعریف از غذا! مامانمم برگشت گفت: ( امشب یه غذایی پختم که شب عروسیتم نخوردی)! منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم : (بابایی عروسی اولیتونو میگه یا دومی)؟(بابام دو تا زن داره :D ) بله دیگه منتظر چی هستید؟ میخواید ادامشو بگم؟ باشه میگم! بابام در یک حرکت انتحاری منو گرفت از پنجره پرت کرد بیرون منم الان با سر شکسته دست گچ گرفته و پای خراشیده در خدمتتون هستم!

NAVID بازدید : 15 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

آقا پارسال پسر عمه م عمرشو داد به شما منم امتحان داشتم متاسفانه نتونستم برم همه رفتن ولی پسرخالم پیش من بود(شهر ما دانشجویه)آقا شب شد گفت میخوابم فردا کلاس دارم منم تو اتاق خودم پشت سیستم نشسته بودم داشتم رو پروژه م کار میکردمو تو فکر شب اول قبرم بودم همه برقا رم خاموش کرده بودیم فقط لامپ اتاق من روشن بود(اتاق منم یجوریه میتونم جلوی در آشپز خونه رو ببینم) یهو دیدم یه چیز شبیه زنی که چادر گذاشته از آشپزخونه اومد بیرون بهم لبخند زد منم یهو یادم اومد هیچ زنی تو خونه نیس از ترس جیغ زدم از رو صندلی افتادم دیدم پسر خالم هر هر میخنده میگه میخواستم روحیه ت عوض شه
من:(((((((
خود کرمالوش:)))))))))

NAVID بازدید : 10 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

قورچ و گاشت چیست؟؟ o_O
.
.
سوتی رایج در هنگام سفارس پیتزا قارچ و گوشت !! #_#
لایک : خدا نصیب گرگه بیابون نکنه ...
لامصب بدجور تخریب شخصتی میکنه ، از اون روز دیگه سراغ قارچ و گوشت نرفتم ه و هر وقتم میخوام فست فود سفارش بدم استرس شدید میگیرم .

NAVID بازدید : 20 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

عاغا امروز صبح پاشدم سحری اذان که داد گفتم بزار هم نماز صبح بخونم هم نماز قضاهای دوسه روز پیشمو
خلاصه سی و هفت هشت رکعت که خوندم با خوشحالی اومدم که بخوابم یهو یادم افتاد که اصلا وضو نگرفتم من!!!!
خوب چیکار باید میکردم من الان ها؟ ها؟
پاشدم وضو گرفتم دو رکعت خوندم با ناراحتی اومدم کپیدم......

NAVID بازدید : 7 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

تو دوران ابتدایی یه روز که مادرم با دسته جارو پشت در حیاط کمین کرده بود که منو بزنه فرشته الهی به کمک اومد و به جای من پسر خاله من وارد شد که هم سن من بود آغا اون میخورد و من میخندیدم اون میخورد و من میخندیدم ، یادش بخیر

NAVID بازدید : 13 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

آغا ما يه پسر دايي داريم(پسر همون دايي وزندايي خسيسم)به جان خودم به چي به چي قسم اين به كيس ميگه"اون جعبه درازه".اونوقت چند وقت پيش داره از م ميپرسه كه ميخوام يه سيستم بگيرم چي بگيرم؟ميگم كارت چيه؟ميگه:
كارهاي مهندسي وگرافيكي!
حالا تازه داره ميره اول دبيرستان.....
دوستان اين يكي پستمم پايين1000 تا لايك بخوره قسم ميخورم يه هفته نميام

NAVID بازدید : 22 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

دیروز مادر بزرگم داشت دختر خاله ی منو نصیحت میکرد در مورد پسرا
مادر بزرگم:عزیزم من این موهامو تو اسیاب سفید نکردم تجربم زیاده
دختر خاله ام:منم تجربه ام زیاده منم موهامو با زغال سیاه نکردم
مادر بزرگم:دختر بودن دخترای قدیم
بزن لایکو:سلامتی همه مادر بزرگهای دنیا

NAVID بازدید : 13 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

الان یه بالش گرفته بودم جلوی کولر که خنک بشه بزارم زیر سرم کیف کنم..داداشم اومده بلند داد میزنه :ماااااااااااامااااااااااااان مااامااان این رو بالشش جیش کرده گرفته جلوی کولر خشک شه تو نفهمی ..o.O
لایک هم نکردین عیب نداره برای سلامتی داداشم دعا کنید :)

NAVID بازدید : 18 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

به گودزیلای داییم گفتم:مگه تو تا سحر بیداری؟
گودزیلا : من اره ولی بچه ها خوابن
من : بچه ها؟
گودزیلا : مامان بابام دیگه
من: o-0
گودزیلا: ^-^
خودمونیما هروقت یاد داییم با یه مشت سیبیل میفتم که بهش گفته بچه دلم میخواد فرشای خونه رو گاز بزنم...خخخخخخخخخ

NAVID بازدید : 17 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

سلام عاقا من چند وقته ذهنمو یه سوال درگیر کرده این تیره که تو کمون اون بالاست ( بالای صفحه)این به سمت اون بع بعی هدف گرفته شده یا به سمت وسط لیموترشه هوووم؟ با محاسباتم جلو رفتم جواب نداد:)))شمام اینجورین یا...................

NAVID بازدید : 21 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

عاغا کیا یادشونه وقتی گل کوچیک بازی میکردیم که یهو یکی شوت می زد میرفت زیر ماشین گیر می کرد..اونوقت باسنگ ودمپایی میزدیم در بیاد...!!

NAVID بازدید : 21 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

توهمات خبیث من وقتی خودم بیدارم و نزدیک سحره ومامانم باید صدام کنه:
اگه مامان صدام کرد که هیچی پا میشم...O_o
اگه یادش رفت صدام کنه که من خواب موندم دیگه ایشالله روز بعدش...*_*

NAVID بازدید : 13 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

اولین روز مدرسه بود(اول ابتدایی)همه ی بچه ها گریه می کردند جز من رفتم پیش مدیر
گفتم اقا ما هم باید گریه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

NAVID بازدید : 13 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

یه بار رفتم میوه فروشی یه آقایی با خانومش اومده بودن خرید یه بار آقایه از رو میز یه آناناس برداشت و با اعتماد به نفس کامل رو کرد به فروشنده و گفت آقا این نارگیل ها چنده!!!
ینی تو اون لحظه یکی نبود منو از کف میوه فروشی جمع کنه
بنده خدا جلو خانومش خیلی کم اورد

NAVID بازدید : 18 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

اين تبليغ آبميوه سان استاره هست، من آخر نفهميدم اين سنجابه چطور آبميوه رو از سمت درش فرو ميكنه زمين (و روش بالا پايين ميپره) ولي سمت ديگش هم ،باز در داره :)))))))
اول تبليغو بازبيني كنين و بعد از نتيجه گيري:
آره راس ميگي (يعني من راس ميگم)؛ولي شايد آبميوه هاي اونا دودرن:))))))))
بعد هم Like عنايت بفرمايين. باتشكر %

NAVID بازدید : 11 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

امروز خسته و هلاک و تشنه و گشنه و روزه داشتم از سرکار برمیگشتم. یهو یه موتوری دوترک نزدیکم نگه داشت و گفت داداش بیا اینجا. فهمیدم خفتگیریه ولی نه توان درگیر شدن داشتم نه حال فرار کردن. فقط خیلی ببیحال گفتم نمیام. یارو برگشت به رفیقش گفت بیا بریم سراغ یکی دیگه این الان میمیره قتل هم به پروندمون اضافه میشه.
هیچی دیگه گازشو گرفتن رفتن :))))))))))

NAVID بازدید : 14 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

عاقبت دختر بازی در پارک
تو پارک یه دختر خوشگل یه کم اونورتر رو نیمکت نشسته بود
منم همش حواسم به اون بود, تا نگاش به من میوفتاد روشو بر می گردوند
دیدم اصلا محل نمیده بی خیال شده بودم و رومو برگردوندم, بعد چند دقیقه برگشتم دیدم نیست ولی کیفش رو نیمکت جا مونده, من گفتم دیگه چنین فرصتی برای مخ زدن گیر نمیاد، پا شدم ورداشتم کیفشو اینور و انور دوییدم ببینم کجا رفته , یهو دیدم ۱۰ تا مامور دورمو گرفتم میگن
” بخواب زمین, اینجا محاصره است , هیجا نمی تونی بری”
یکشون اومد طرفم میگه بچه کجاست ؟ به نفع خودته همکاری کنی
بعد کلی داد بیداد فهمیدم دختره با آدم رباها قرار داشته, کیف پر از پول و گذاشته رو نیمکت اونا بیان وردارن .

NAVID بازدید : 19 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

آقا با این گودزیلاها نمیشه شوخی کرد!!!با پام زدم پشتش حا لا شوخی! برگشته ی نگاهی بهم میکنه ومیگه الاغو دیدی چه جوری لگد میزنه؟!!! من که O-oاینطوری بودم خندیدم وگفتم نه!!! حلا خودتو ببین!!!!
هیچی دیگه تصمیم گرفتم دیگه با کوچیکتر از خودم شوخی نکنم!!!

NAVID بازدید : 22 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

روزاول سال اول دبستان:داشتم ازکنارمیزرفیقم رد میشدم مدادش تودماغش بود منم طی یک حرکت زیبا زدم زیر مداد,مدادتافیهاخالدونش رفت تودماغ همکلاسی.روزدوم:باهم کلاسیم دعوام شدحلش دادم کلش خوردبه سنگ دیوارکلاس وکلش مثل هندونه ترکید.مدیونیت اگه فک کنیداخراج شدم...

NAVID بازدید : 21 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

دیشب یاد خاطرات خودم و عزیزام افتادم که دیگه پیشم نیستن اشک از چشمام سرازیر شد داشتم دماغمو میکشیدم بالا که یه دفعه عطسم گرفت ، عطسه ه ه ه ه ه، عاغا بابام از اون اتاق داد زد توله سگ بگیر بخواب تا نیومدم با پا نزدم تو گوشت ،داداشم کنارم خواب بود از خواب پرید گفت شاید زلزله اومده هی میخورد به در و دیوارو میگفت چی شده چی شده، به غران اصلا وضعی بود نمیدونستم بخندم یا گریه کنم ^_~

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2205
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 131
  • بازدید امروز : 652
  • باردید دیروز : 232
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,085
  • بازدید ماه : 3,392
  • بازدید سال : 13,158
  • بازدید کلی : 82,930
  • کدهای اختصاصی