سلام...نماز روزه همه قبول باشه
یادتونه بچه که بودیم تو عروسی ها یا هر مجلسی وقتی غذا میدادن اون پلاستیکایی رو که توش قاشق چنگال بود رو بر میداشتیم توشون فوت می کردیم بعد شترق می ترکوندیمشون.... چه حالی می داد...
اقا مــن دس خودم نیـــس خــو....دخــتر عمــوم دمــاغــشو عمــل کــرد
بــش گفــتم از مــیمــمون بـ آهو تــبدیل شــدی....
حـــرف بدی زدم ؟
لایـــک:نه دخترم....
لایک:باریک باریک....بازم ازین کارا بکن...
حالا این هیچی ب اقــام گقتم فلانـی...خرطومشو...خ ت ن ه...کرده....
من دیگ هرفی ندارم....هه هه :)))
----- (~~~) <هر شب افطار باميه!!> (~~~) -----
~~§علامت اختصاصي:ويژه ماه مبارك رمضان§~~
ديشب كه پرسپوليس با تراكتور سازي بازي داشت؛ اومدم تو آسايشگاه و ديدم همه سربازا آماده نشستن براي ديدن بازي...
بعدش يهو بلند گفتم "پرسپوليسي هاش...جيغ...دست...هورااااااا..."
هيچي ديگه...آسايشگاه مثل بمب تركيد!!
فقط نميدونم اينا به چه اميدي اومدن خدمت؟!
اصلا خدمت سربازي چطوري ميخواد اينا رو مرد كنه؟!
يارو بچه ش چهار ساله شه؛ فكر ميكنه اومده برنامه "فيتيله" منم "عمو قنادم" !!! ^_~
آجیم زنگیده ب خونمون میگه ب شوهرش بگیم بیارتش خونه ما...مامانم ب دامادامون زنگیده گفته باشه میارم...بعد دو ساعت ب آبجیم زنگیدیم میگیم آبجی پ کجایی؟
میگه شوهرم زنگ زد گفتم نمیرم
من:((((((((((
مامانم:|||||||
آبجیم:)))))))
کلا خوددرگیری داریم تو خونوادمون والا!
یادمه موقعی که ابتدایی بودم بعضی وقتا که مامانم صبح میومد برا مدرسه بیدارم کنه.میپیچوندمش دوباره میخوابیدم.بعد وقتی که میخوابیدم خواب میدیدم دارم اماده میشم لباسمو میپوشم،صبحونمو میخورم،بعد میرم مدرسه، زنگ اولم میگزره که یهو صدای مامانم میاد که پاشــــو مدرست دیر شـــد!!!
یعنی تو اون لحظه فقط میخواستم با کله برم تو دیوار!!
دیروز تربیت بدنی داشتیم، استاد یه مانع 20 سانتی گذاشت گفت یکی یکی از روش بپرین…
من یدفعه گفتم: نه حسن! خطرناکه حسن!!!
دیدم تمام بچه ها از خنده رو زمین پخش شدن…
یکی از بچه ها اومد بهم گفت اسم استاد حسنه!!!!
هیچی دیگه استادم منو حذف کرد.
متاهلاش جواب بدن
شمام وقتی با شوهرتون دعوا میکنین وقتی لیوان چای یا نوشابه ای رو که خورده و بخاطر لجبازی با شما نشسته گذاشته اونجا قایمکی ته موندشو تو بهترین کفشایی که داره خالی میکنین؟؟؟
اگه امتحان نکردین امتحان کنین آآآآآآآآآآآآآآی خنک میشین که نگوووو...
یادمه یکی از پرهیجان ترین بازی های بچگیم این بود ک با بچه ها می نشستیم پای تلوزیون وقتی تبلیغ میذاشت مسابقه میذاشتیم هرکی زود تر بگه تبلیغ چیه ...
یادشون بخیر چ دورانی بود هعی...
تعداد صفحات : 4