بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین . . .
بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن / جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن / جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین . . .
به جزحسین مراملجأوپناهی نیست/دراین عقیده یقین دارم اشتباهی نیست/ره نجات حسین است ودوستی حسین/به سوی حق جزاین طریق راهی نیست
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم/چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم/مسافر از برای یار سوغات آورد اما/من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم...اربعین حسینی تسلیت باد...
امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست/پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست...
بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
اربعین است اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غم ها به پاست
بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن
جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن
جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین
باز عاشوراییان پیدا شدند
باز هم سوداییان شیدا شدند
اربعین غصه های گل کجاست
اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد
اربعین، فریاد احساست چه شد
در کربلا حسین (( ح س ی ن )) شد.
برای خدا ...
برای دین ...
برای ما ....!!!
آری ... برای ما..!!
که اگر چنین نمی کرد هرگز کسی راه به خدا نمی برد.
چه امام مهربانی ...!!!
اما... ما چه شدیم ..!!
خدایا !!
ما را قدردان حسین قرار ده و شرمنده اهل بیت نگردان.!
یا ارحم الراحمین
عالم همه محو گل رخسار حسین است ذرات جهان در عجب از کار حسین است دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ؟ یعنی که خدای تو عذادار حسین است
درسی که اربعین به ما می دهد، زنده نگه داشتن یاد حقیقت و خاطره شهادت در مقابل طوفان تبلیغات دشمن است.
آیت الله خامنه ای
هر وقت سیلی خوردی بگو (یا زهرا)
هر وقت دستت رو بستند بگو (یاعلی)
هر وقت بی یاور شدی بگو (یا حسن)
هر وقت آب خوردی بگو (یاحسین)
اما اگر تشنه شدی ، آب نخوردی ، دستتو بستند ، بی یاور شدی ، سیلی خوردی بگو (امان از دل زینب)
نذر کردم که عمری ز غمتگریه کنم...یا حــــــسین(ع)
التماس دعا
بسمـــــــ ربـــــــ المهدیـــــــــ
************************
اوست که در نینوا علمداری کرده است
مشق شمشیر و وفـــاداری کرده است
اوست که امان نـــــــــامه را پـــــــاره کرد
لشکر حرامیان را بــــیــــــچـــــــــاره کرد
اوست که وقتـــــــی بر لـــــــب آب رسید
در دلش لب طــــفـــل بـــــــی تاب رسید
اوست که وقتی از عــــــــالـــــــم دلگیرم
فقط از نــــام و اسم او مدد میــگــیــــرم
اوست که حافظ زینب و حــــرم اســــــــت
داســـتانش سراسر لطف و کـــــرم است
از جلوه اش ماه پیش او قدم خم میکـــند
در میکده اش جبرئیل می فراهم میکند
این شعر سیاه مشق کلاس حیدر است
این تک یل هاشمی عبــــاس حیدر است
اذن دخول حـــــــــــــرم حــسین است عباس
باب الحوائج عالـــــــــمین است عــــباس
مشک را که پر آب کرد ، از خوشحالی حتی حواسش نبود دستانش را بریده اند …
بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که باز فرصت نکرد سراغی بگیرد از بازوانش …
فقط وقتی حسین آمد بالای سرش ، میخواست دست به سینه سلام دهد که تازه فهمید دستانش نیستند !