loading...
بهترین سایت سرگرمی وتفریح ایران
NAVID بازدید : 14 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

آقا پارسال پسر عمه م عمرشو داد به شما منم امتحان داشتم متاسفانه نتونستم برم همه رفتن ولی پسرخالم پیش من بود(شهر ما دانشجویه)آقا شب شد گفت میخوابم فردا کلاس دارم منم تو اتاق خودم پشت سیستم نشسته بودم داشتم رو پروژه م کار میکردمو تو فکر شب اول قبرم بودم همه برقا رم خاموش کرده بودیم فقط لامپ اتاق من روشن بود(اتاق منم یجوریه میتونم جلوی در آشپز خونه رو ببینم) یهو دیدم یه چیز شبیه زنی که چادر گذاشته از آشپزخونه اومد بیرون بهم لبخند زد منم یهو یادم اومد هیچ زنی تو خونه نیس از ترس جیغ زدم از رو صندلی افتادم دیدم پسر خالم هر هر میخنده میگه میخواستم روحیه ت عوض شه
من:(((((((
خود کرمالوش:)))))))))

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2205
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 131
  • بازدید امروز : 574
  • باردید دیروز : 232
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,007
  • بازدید ماه : 3,314
  • بازدید سال : 13,080
  • بازدید کلی : 82,852
  • کدهای اختصاصی