تو شرکت داشتم با رفیقم تلفنی راجع به سگ و اینا می حرفیدم یهو نا غافل رییسم اومد تو اتاق و حرفامون رو شنید سریع به رفیقم گفتم گوشی گوشی بله مهندس بفرمایید
گفت فلن به سگت برس بعد بیا اتاقم گفتم نه مهندس بفرمایید سگه در نمیره
رییسم یکم نگام کرد و گفت یعنی من در میرم؟
اون لحظه دوست داشتم سگ می خوردم ولی تو همچین موقعیتی قرار نمی گرفتم!
قیافه من که شبیه سوسک مرده شده بود
قیافه رییس یه قهرمان تکرار نشدنی
بر و بچ افق آگهی استخدام دیدین خبرم کتید!
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی