امروز توي تاكسي تهران کرج بودم كنارم يه خانم مسن نشسته بود كه كرايه دو نفرم حساب كرده بود
خواست آب بخوره ازم پرسيد پسرم روزه كه نيستي ؟
گفتم : مادرجان راحت باش
دو دقيقه بعد از كيفش چند تا ميوه درآورد و گفت : پسرم ببخشيد روزه كه نيستي؟
گفتم: مادرجان شما راحت باش
ده دقيقه اينبار از توي كيفش يه ظرف كوچيك ماكاروني درآورد ! و بازم گفت پسرم روزه كه نيستي من اينارو ميخورم اذيت نشي؟!
گفتم : مادر جان شما به من کار نداشته باش راحت باش
بعد اينكه ماكاروني رو هم خورد
يه قرص از كيفش درآورد خواست بخوره كه يدفه گفت : آخ ديدي چي شد پسرم ؟ من روزه بودم ، اي واي!!! :(((
من: حالا عيب نداره مادرجون ! شما يادت نبوده روزه اي روزت درسته
خانمه : آره اونو يادم نبوده ولي اين قرصو حالا چكار كنم؟ نميتونم بي آب بخورم كه ! اگرم آب بخورم روزم باطل ميشه
من: حالا مادرجان واسه قرص خوردن عيبي نداره آب بخوري..دارو رو حتما بايد بخوری وگرنه به خودت ضرر ميزنی
خانمه: يني چي؟ شما جوونا اصلا به هيچي اعتقاد نداريد ...مردم بي دين و ايمون شدن
من :|
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی