روز سیزده بدر بود که ما با خانواده (دایی-مامان بزرگ-عمو-و...) رفته بودیم باغ ما ساعت تقریبا نزدیکای 12 بود کم کم داشتیم واسه نهار حاضر می شدیم که ناگهان صدای عرعر الاغی به گوش ما رسید و پسردایی ما داشت از اون تقلید می کرد که پدرم گفت:
عرفان مثل اینکه دوستت کارت داره تو رو صدا می زنه منم منظورشو نفهمیدم رفتم دم در باغ وقتی دیدم کسی نیست داشتم برمیگشتم که دیدم همه از خنده دارن پخش می شن وسط باغ تازه فهمیدم چه سوووووووووووووووووووتی دادم با لایک هاتون کمکم کنید
لایک=خداشفات بده
لایک=ما هم تجربه کردیم
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی