یادش بخیر کوچیک بودیم(18 سال پیش) می رفتیم روستا؛ داییم یک کارگاه بلوک زنی و چند تا گاری(از نوع گاری های نون خشکی ها!) داشت. یک قبرستان بزرگ رو به روی کارگاه بود که شیب بسار تند داشت و البته آن زمان تعداد قبرها کم بود،من و برادرم و پسر دایی و دخترداییم و بچه های دیگر فامیل یواشکی و دور از چشم بزرگترها این گاری رو میبردیم بالای قبرستان و سوار میشدیم و سوار بر گاری با سرعت بسیار زیاد به سمت پایین حرکت میکردیم و در این حین باید محکم گاری رو می گرفتیم وگرنه چند متر پرتاب می شدیم و هر دفعه چند نفر پرتاب می شدند و کلی کلاس می گذاشتیم که اگر نمی افتادیم! یک بار دختر داییم در حالی که سرعت داشتیم به جلو پرتاب شد و با سرعت 80 کیلومتر! از روش رد شدیم. تا حالا دیدین که وقتی با وسیله نقلیه از روی مانع رد شین چطور بالا و پایین میشین؟ ما هم همون طور از روی دختر دایی بدبختم گذشتیم ابتدا چرخ های جلو و سپس چرخ های عقب! من همش دلهره داشتم که چیزیش شده باشه بعد از رسیدن به پایین قبرستان با کمال تعجب دیدم که هیچ چیزیش که نشده هیچ مشتاقانه منتظر بود تا دوباره گاری رو به بالای قبرستان ببریم. انصافاً شما همچین دختر دایی آرنولدی دارین!؟من هنوزم که هنوزه در شگفتم؛ دخترم دخترای قدیم!
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی