دیروزبعدازفیلم مادرانه،پاشدم که بیام تو4جوک،به جان خودم به محض اینکه یه تکونی به خودم دادم که پاشمٍ،مامانم گفت:داری میری تواون اینترنت کوفتی،سررات سفررَم جم کن!هیچ کاردیگه ایم که توخونه نمی کنی دختره ی بی خاصیت تن پرور!!!! ای خدا!ازبچه ام شانس نیوردم!اینهمه زحمت این دختره ی چشم سفیدوکشیدم،که بشه عصای دستم،حالاشده بلای جونم!
بهش می گم:مامان من کارنمی کنم؟!ظرفارومی شورم اینم کاره دیگه!!!
میگه:خب حالا،بروکاریوکه گفتم بکن!
رفتم سفررو جم کردم،ظرفارم شستم،اومدم برم تواتاق،بابام میگه:یه چایی بیار!منم ازترس جونم عین فشنگ رفتم چایی بیارم،ازشانس قهوه ای رنگ من،لیوان ازدستم افتاد،شکست!
مامانم:بی عرضه!تازه خریده بودمش!
من بی نوا:فدای سرم!قضابلا بود!
مامانم:ای قضابلابخوره توسرت!چه خودشوهم تحویل می گیره!
عشق وعاطفه ی مادروفرزندی روداشتین؟؟؟؟دوستان سر راتون یه نیش ترمزبزنین،من اومدم!همه باهم بریم دنبال مامان باباهای واقعیمون!!!!!!
بزن لایکوووووو،بگوخب!
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی