loading...
بهترین سایت سرگرمی وتفریح ایران
NAVID بازدید : 19 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)


بار الاها سن بیزه وئر بو شیاطین دن نجات
اینسانین نسلین کسیب ، وئر اینسه بو جین دن نجات
بیزدن آنجاق بیر قالیرسا ، شیطان آرتیب مین دوغوب
هانسی رؤیا ده گؤروم من ، بیر تاپا مین دن نجات
بئش مین ایلدیر بو سلاطینه گرفتار اولموشوق
دین ده گلدی ، تاپمادیق بیز بو سلاطین دن نجات
بیر یالانچی دین ده اولموش شیطانین بیر مهره سی
دوغرو بیر دین وئر بیزه وئر بو یالان دین دن نجات
هر دعا شیطان ائدیر ، دنیا اونا آمین دئییر
قوی دعا قالسین ، بیزه سن وئر بو آمین دن نجات
ارسینی تندیرلرین گوشویلاریندا اویناییر
کیمدی بو گودوشلارا وئرسین بو ارسیندن نجات
یا کرم قیل ، کینلی شیطانین الیندن آل بیزی
یا کی شیطانین اؤزون وئر بیرجه بو کین دن نجات
اؤلدورور خلقی ، سورا ختمین توتوب یاسین اوخور
بار الاها خلقه وئر بو حوققا یاسین دن نجات
دینه قارشی ( بابکی – افشینی ) بیر دکان ائدیب
بارالاها دینه ، بو بابکدن ، افشین دن نجات
( ویس و رامین ) تک بیزی رسوای خاص و عام ائدیب
ویس ده اولساق ، بیزه یارب بو رامین دن نجات
شوروی دن ده نجات اومدوق کی بیر خئیر اولمادی
اولماسا چای صاندیقیندا قوی گله چین دن نجات
من تویوق تک ، اؤز نینیمده دوستاغام ایللر بویو
بیر خوروز یوللا تاپام من بلکی بو نین دن نجات
« شهریارین » دا عزیزیم بیر توتارلی آهی وار
دشمنی اهریمن اولسون ، تاپماز آهین دن نجات

ترجمه فارسی شعر :

بار خدایا تو ما را از چنگ این شیاطین نجات بده
نسل انسان را بریده : انسان را از چنگ این جن نجات بده
از ما اگر یکی می ماند ، شیطان هزار می زاید و اضافه می شود
در کدام رویا می توانم ببینم ، که یک از چنک هزار نجات یابد
پنج هزار سال است که گرفتار این سلاطین شده ایم
دین هم آمد ، از چنگ سلاطین نجات پیدا نکردیم
یک دین دروغین هم یکی از مهره های شیطان شده است
دینی حقیقی به ما بده ، ما را از این دین دروغین نجات بده
هر دعائی که شیطان می کند ، دنیا آمین می گوید
بگذار دعا بماند ، تو به ما را از چنگ آمین نجات بده
کارد ( تنورشان ) داخل کوزه شان می رقصد
کیست که این کوزه ها را از چنگ کارد تنور نجات دهد
یا کرم کن ، از چنگ شیطان کینه توز نجاتمان بده
یا که خود شیطان را از چنگ این کین نجات بده
مردم را می کشد ، سپس برایش ختم گرفته و یاسین می خواند
بار خدایا خلق را از چنگ این یاسین و حقه نجات بده
در مقابل دین ( بابک و افشین ) را بهانه قرار داده
بار خدایا دین را ، از چنگ ( بهانه ) بابک و افشین نجات بده
مانند ( ویس و رامین ) ما را رسوای خاص و عام کرده است
ویس هم باشیم ، یارب ما را از چنگ رامین نجات بده
امید نجات از شوروی داشتیم که خیری ندیدیم
یکباره بگذار در صندوقچه چای از کشور چین نجات بیاید
من مانند مرغی ، سالهاست که در لانه خود زندانیم
خروسی بفرست تا بلکه از این زندان نجات یابم
عزیز من « شهریار » هم آهی پر اثر دارد
دشمنش اهریمن هم باشد نمی تواند از آه او نجات یابد

شعر از : استاد شهریار

NAVID بازدید : 21 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

می توان در سایه آموختن                          

گنج عشق  جاودان اندوختن

اول از استاد، یاد آموختیم                          

پس، سویدای سواد  آموختیم

از پدر گر قالب تن یافتیم                           

از معـلم جان روشن  یافتیم

ای معلم چون کنم توصیف تو                      

چون خدا مشکل توان تعریف تو

ای تو کشتی نجات روح ما                        

ای به طوفان جهالت نوح  ما

یک پدر بخشنده آب و گل است                     

یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین                    

آنکه دین آموزد و علم  یقین

از : استاد محمد حسین شهریار

 

NAVID بازدید : 154 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

محمد حسین بهجت تبریزی ( شهریار )

بیداد رفت لاله بر باد رفته را

یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید

نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

جز در صفای اشک دلم وا نمی شود

باران به دامن است هوای گرفته را

وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود

آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب

آورده ام به دیده گهرهای سفته را

ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین

بیدار کردی آن گل در خاک خفته را

گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست

تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

یارب چها به سینه این خاکدان در است

کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را

راه عدم نرفت کس از رهروان خاک

چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را

لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر

تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

لعلی نسفت کلک در افشان شهریار

در رشته چون کشم در و لعل نسفته را

 

NAVID بازدید : 29 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

شعری ناب از استاد شهریار در هجران معشوقه :

در وصل هم به شوق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقلِ آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

پروانه را شکایتی ازجور شمع نیست

عمری است در هوای تو می سوزم و خوشم

خلقم بر روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شوای شرار محبت که بی غشم

هرشب چو ماهتاب ببالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

NAVID بازدید : 21 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

NAVID بازدید : 18 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

شعر زمستان استاد شهریار :

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را

به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید

که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را

به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را

طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را

نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را

به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم

که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را

به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت

چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را

حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را

NAVID بازدید : 15 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست ای دوست

بیا که نوبت انس است و الفتست ای دوست

دلم به حال گل و سرو و لاله می سوزد

ز بسکه باغ طبیعت پرآفتست ای دوست

مگر تاسفی از رفتگان نخواهی داشت

بیا که صحبت یاران غنیمتست ای دوست

عزیز دار محبت که خارزار جهان

گرش گلی است همانا محبتست ای دوست

به کام دشمن دون دست دوستان بستن

به دوستی که نه شرط مروتست ای دوست

فلک همیشه به کام یکی نمیگردد

که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست

بیا که پرده پاییز خاطرات انگیز

گشوده اند و عجب لوح عبرتست ای دوست

مآل کار جهان و جهانیان خواهی

بیا ببین که خزان طبیعتست ای دوست

گرت به صحبت من روی رغبتی باشد

بیا که با تو مرا حق صحبت است ای دوست

به چشم باز توان شب شناخت راه از چاه

که شهریار چراغ هدایت است ای دوست

NAVID بازدید : 26 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

(١)
حیدربابا ، ایلدیریملار شاخاندا
سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
ترجمه1
حیدر بابا زمانی که آسمان می غرد
سیل ها جاری شده و آب ها روان می گردند
وقتی که دختر ها صف بسته و به تماشای آن مینشینند
سلام بر منزلتت و مردمانت
اسم من هم گاهی بر زبانتان بیاید

(٢)
حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا
کوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چیچکلنوْب ، آچاندا
بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله

2
حیدر بابا زمانی که کبک هایت شروع به پرواز می کنند
از زیر بوته خرگوش پا به فرار بگذارد
در باغچه هایت گل ها شکفته می شوند و باز میشوند
اگر ممکن باشد از ما هم یاد کن
دل های غم گرفته را شاد کن
(٣)
بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا
نوْروز گوْلى ، قارچیچکى ، چیخاندا
آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا
بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون
دردلریمیز قوْى دیّکلسین ، داغ اوْلسون

3
زمانی که باد نوبهار هسته ها را به زمین می افکند
و گل های نوروزی و گل های برفی(قار چیچکی) در آیند
زمانی که ابر ها لباس خود را می فشارند
هر کس از ما یاد می کند پاینده باشد
بگذار درد هایمان انباشته و کوه شود
(٤)
حیدربابا ، گوْن دالووى داغلاسین !
اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسین !
اوشاخلارون بیر دسته گوْل باغلاسین !
یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا
بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا


4
حیدر بابا خورشید بشتت را داغ کند
خندان باشی و چشمه هایت گریه کنند
بچه هایت دستهگل درست کنند
بگذار تا باد به سمت من آید
شاید بخت بسته شده ام باز شود

 (٥)
حیدربابا ،‌ سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !
دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون !
دوْنیا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ایتیمدى
دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى ، یئتیمدى

5
حیدر بابا الهی همیشه رو سفید باشی
چهار گوشه ات چشمه و باغ باشد
بعد از ما سرت سلامت باشد
دنیا پر از قضا وقدر و مرگ و میر است
دنیا پر از دست دادن فرزند یا یتیمی است
(٦)
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى ، گلممه دیم ، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار ، آیریلیق وار ، اوْلوْم وار
6
حیدر بابا راهم از تو کج افتاد
پیر شدم و نتوانستم بیایم_ افسوس که دیر شد
ندانستم زیبایی هایت کجا رفت
ندانستم که راه دنیا این همه پیچ و خم دارد
ندانستم که هجران هست_ جدایی هست_ مرگ هست
(٧)                                                                         
حیدربابا ، ایگیت اَمَک ایتیرمز
عؤموْر کئچر ، افسوس بَرَه بیتیرمز
نامرد اوْلان عؤمرى باشا یئتیرمز
بیزد ، واللاه ، اونوتماریق سیزلرى
گؤرنمسک حلال ائدوْن بیزلرى
7
حیدر بابا جوانمرد هیچ موقع نمیمیرد
جای افسوس نیست که عمر گذشت
نامرد هیچ موقع عمر با عزت ندارد
ما ( به خدا قسم )شما را فراموش نمی کنیم
اگر شما را ندیدیم ما را حلال کنید
(٨)
حیدربابا ، میراژدر سَسلننده
کَند ایچینه سسدن - کوْیدن دوْشنده
عاشیق رستم سازین دیللندیرنده
یادوندادى نه هؤلَسَک قاچاردیم
قوشلار تکین قاناد آچیب اوچاردیم


8
حیدر بابا زمانی که میراژدر بانگ زند
به روستا شوری افکند
عاشق رستم سازش را به صدا در آورد
یادت هست از شور چگونه می دویدم ؟
مانند پرندگان بال هایم را باز کرده و پرواز می کردم؟
(٩)
شنگیل آوا یوردى ، عاشیق آلماسى
گاهدان گئدوب ، اوْردا قوْناق قالماسى
داش آتماسى ، آلما ،‌ هیوا سالماسى
قالیب شیرین یوخى کیمین یادیمدا
اثر قویوب روحومدا ، هر زادیمدا

9
در سرزمین شتگل آوا _ سیب عاشقان
گاهی به آنجا رفتن و ماندن در آنجا به عنوان مهمان
با سنگ میوه درختان سیب و بهِ را انداختن
مانند خواب شیرین به یاد دارم
بر روح و جانم اثر گذاشته است
(١٠)
حیدربابا ، قورى گؤلوْن قازلارى
گدیکلرین سازاخ چالان سازلارى
کَت کؤشنین پاییزلارى ، یازلارى
بیر سینما پرده سى دیر گؤزوْمده
تک اوْتوروب ، سئیر ائده رم اؤزوْمده

10
حیدر بابا ،غاز های منطقه قوری گول
در سینه چه ساز های سوزناکی داری
بهار و پاییز ِ گوشه ای از روستا
مانند پرده سینما روی چشم من است
تک و تنها نشسته و در خاطرات کودکی ام سیر میکنم

(
١١)
حیدربابا ،‌ قره چمن جاداسى
چْووشلارین گَلَر سسى ، صداسى
کربلیا گئدنلرین قاداسى
دوْشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزوْنه
تمدّونون اویدوخ یالان سؤزوْنه
11
حیدر بابا جاده منطقه قره چمن
می آید صدا و بانگ چاوش هایت
قربان زائران کربلا بروم
بیفتد بر چشم این گدا صفتان
دروغ های تمدن بی چشم و رو
(١٢)
حیدربابا ، شیطان بیزى آزدیریب
محبتى اوْرکلردن قازدیریب
قره گوْنوْن سرنوشتین یازدیریب
سالیب خلقى بیر-بیرینن جانینا
باریشیغى بلشدیریب قانینا

12
حیدر بابا شیطان ما را از تو دور کرده است
محبت را از دل ها بیرون کرده است
سرنوشتی نگون بختانه نوشته است
مردم را به جان هم انداخته است
صلح را به خون خود بسته است
(١٣)
گؤز یاشینا باخان اوْلسا ، قان آخماز
انسان اوْلان بئلینه تاخماز
آمما حئییف کوْر توتدوغون بوراخماز
بهشتیمیز جهنّم اوْلماقدادیر !
ذى حجّه میز محرّم اوْلماقدادیر !
13
هرکس نظر به اشک کند شَر نمى کند
انسان هوس به بستن خنجر نمى کند
بس کوردل که حرف تو باور نمى کند
فردا یقین بهشت ، ‌جهنّم شود به ما
ذیحجّه ناگزیر ،‌ محرّم شود به ما

(١٤)
خزان یئلى یارپاخلارى تؤکنده
بولوت داغدان یئنیب ، کنده چؤکنده
شیخ الاسلام گؤزل سسین چکنده
نیسگیللى سؤز اوْرکلره دَیَردى
آغاشلار دا آللاها باش اَیَردى

14
زمان که باد خزان برگ هارا می ریزد
وقتی که ابر از کوه به روستا کوچ می کند
وقتی که شیخ الاسلام صدای زیبایش را میکشید
آ« حرف های زیبا به قلب ها اثر میکرد
درختان هم به خدا سجده میکردند

(
١٥)
داشلى بولاخ داش-قومونان دوْلماسین !
باخچالارى سارالماسین ، سوْلماسین !
اوْردان کئچن آتلى سوسوز اولماسین !
دینه : بولاخ ، خیرون اوْلسون آخارسان
افقلره خُمار-خُمار باخارسان

15
چشمه سنگی با خاک و ریگ پر نشود !
باغچه هایت زرد و پژمرده نشود!
رهگذر تشنه از آنجا بر نگردد!
بگو:ای چشمه،خوش به حالت که روانی
بر افق ها نظاره گری

(١٦)
حیدر بابا ، داغین ، داشین ، سره سى
کهلیک اوْخور ، دالیسیندا فره سى
قوزولارین آغى ، بوْزى ، قره سى
بیر گئدیدیم داغ-دره لر اوزونى
اوْخویئدیم‌ : « چوْبان ، قیتر قوزونى »
16
حیدر بابا صخره های کوه های تو
کبک میخواند و جوجه اش در پی او
بره هایت سفید وسیاه
ای کاش به آن کوه و دره ها می رفتم
و ترانه "چوبان قیتر قوزونی" را می خواندم
NAVID بازدید : 18 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

سه تار - استاد محمد حسین شهریار :

نالد به حال زار من امشب سه تار من

این مایه تسلی شب های تار من

ای دل ز دوستان وفادار روزگار

جز ساز من نبود کسی سازگار من

در گوشه غمی که فراموش عالمی است

من غمگسار سازم و او غمگسار من

اشک است جویبار من و ناله سه تار

شب تا سحر ترانه این جویبار من

چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه

یادش به خیر خنجر مژگان یار من

رفت و به اختران سرشکم سپرد جای

ماهی که آسمان بربود از کنار من

آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود

ای مایه قرار دل بیقرار من

در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا

روزی وفا کنی که نیاید به کار من

از چشم خود سیاه دلی وام میکنی

خواهی مگر گرو بری از روزگار من

اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان

بیدار بود دیده شب زنده دار من

من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک

بختش بلند نیست که باشد شکار من

یک عمر در شرار محبت گداختم

تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من

جز خون دل نخواست نگارندهٔ سپهر

بر صفحهٔ جهان رقم یادگار من

زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل

تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من

در بوستان طبع حزینم چو بگذری

پرهیز نیش خار من ای گلعذار من

من شهریار ملک سخن بودم و نبود

جز گوهر سرشک در این شهریار من

NAVID بازدید : 17 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

شعر معروف شهریار در مواجه ی معشوقه اش ثریا ابراهیمی :

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

 

NAVID بازدید : 17 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

از اشعار عاشقانه شهریار که در هجران معشوقه " ثریا ابراهیمی " سروده است .

به اختیار گرو برد چشم یار از من

که دور از او ببرد گریه اختیار از من

به روز حشر اگر اختیار با ما بود

بهشت و هر چه در او از شما و یار از من

سیه تر از سر زلف تو روزگار من است

دگر چه خواهد از این بیش روزگار از من

به تلخکامی از آن دلخوشم که می ماند

بسی فسانه شیرین به یادگار از من

در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر

دگر چه داری از این بیش انتظار از من

به اختیار نمی باختم به خالش دل

که برده بود حریف اول اختیار از من

گذشت کار من و یار شهریارا لیک

در این میان غزلی ماند شاهکار از

شعر از استاد شهریار

 

NAVID بازدید : 14 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

از اشعار عرفانی شهریار سخن استاد محمد حسین شهریار

دلـــم شکستی و جــانم هنـــوز چشم به راهت

شبـــــی سیــاهم و در آرزوی طلعت مــــــــاهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگـــر قبـــول تـــو افتـــد فـــدای چشم سیــاهت

زگـــرد راه بـــرون آ کـــه پیــــــــــر دست به دیوار

به اشـــک و آه یتیمـــــان دویـــده بر ســـر راهت

بیـــــا که این رمـــد چشم عـاشقان تـو ای شـاه

نمـــی رمد مگـــر از تـــوتیای گـــرد سپـــــــاهت

بیا که جـــز تـــو ســزوار ایـــن کلاه و کمر نیست

تـــویی که ســـود کمـــربند کهکشان به کـلاهت

جمــــال چـــون تو به چشم و نگــاه پاک توان دید

به روی چــون منــی الحــق دریغ چشم و نگاهت

بــــرو به کنـــج خـــــراباتت ای نـــــدیم گــــدایان

تــو بختت آن نه که راهی بود به خلـــوت شاهت

در انتظار تــــو می میـــــرم و در ایــــن دم آخــــر

دلم خوش است که دیدم به خواب گاه به گاهت

اگر به بـــاغ تو گل بر دمیـــد و من به دل خــــاک

اجـــازتی که ســـری بر کنـــم به جـــای گیاهت

تنـــــور سینه ما را ای آسمـــان به حـــــذر باش

که روی مــــاه سیــــه می کنــــد به دوده آهت

کنــــون که مـــی دمد از مغـــرب آفتــــاب نیابت

چـــه کوههای ســلاطین که می شود پر کاهت

تــــویی که پشت و پنــــاه جهــــادیان خــــدای

که سر جهــاد تــویی و خداست پشت و پناهت

خــــدا وبال جــــوانی نهـــد به گـــردن پیـــــــری

تو شهــــریار خمیـــــــدی به زیـــــر بار گنـــاهت

NAVID بازدید : 19 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

خیلی ها تصور می کنند « محمد حسین شهریار » بعد از یافتن «ثریا ابراهیمی »

معشوقه دلخسته اش فقط شعر معروف « آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟ »

را  سروده است در حالی که این سه غزل ناب در رابطه با عشق نافرجام توسط

استاد شهریار برای خانم " ثریا ابراهیمی " سروده شده است .

(( در شعر کنایه از پری همان ثریا ابراهیمی می باشد ))

 غزل شماره : ۱

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب

تا کنی عقده ی اشک از دل من باز امشب

ساز در دست تو سوز دل من می گوید

من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

مرغ دل در قفس سینه من می نالد

بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب

زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است 

 بیم آن است که از پرده فتد راز امشب

گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان

 پر چو پروانه کنم باز به پرواز  امشب

کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ی ناز

بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب

شهریار آمده با کوکبه ی گوهر اشک

به گدایی تو ای شاهد طناز امشب

NAVID بازدید : 19 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

این غم نامه را شهریار در از دست دادن

 مادرش سروده است روحشان شاد


ای وای مادرم


آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
بیچاره مادرم

هر روز می گذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز ما
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه می رود
چادر نماز فلفلی انداخته به سر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هر جا شده هویج هم امروز می خرد
بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

او پنج سال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
تنها مریضخانه، به امّید دیگران
یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.
در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم به حال من از دور می گریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
مادر به خاک رفت.

این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
اما خلاص می شود از سرنوشت من
مادر بخواب، خوش
منزل مبارکت.

آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
من می دویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
خود را به ضعف از پی من باز می کشید
دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز:
از من جدا مشو.

می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب می کنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
خاموش و خوفناک همه می گریختند
می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
تنها شدی پسر.

باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم...

NAVID بازدید : 20 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

استاد محمد حسین شهریار :

شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحرکردی

سحر چون آفتاب از آشیان من سفرکردی

هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید

که چون شمع عبیرآگین شبی با من سحرکردی

صفا کردی و درویشی بمیرم خاکپایت را

که شاهی محشتم بودی و با درویش سرکردی

چو دو مرغ دلاویزی به تنگ هم شدیم افسوس

همای من پریدی و مرا بی بال و پر کردی

مگر از گوشه چشمی وگر طرحی دگر ریزی

که از آن یک نظر بنیاد من زیر و زبر کردی

به یاد چشم تو انسم بود با لاله وحشی

غزال من مرا سرگشته کوه و کمر کردی

به گردشهای چشم آسمانی از همان اول

مرا در عشق از این آفاق گردیها خبرکردی

به شعر شهریار اکنون سرافشانند در آفاق

چه خوش پیرانه سر ما را به شیدائی سمرکردی

 
NAVID بازدید : 17 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار )

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه

دور سر هلهله و هاله*ی شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه

کشتی*ای را که پی غرق شدن ساخته*اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه

بدتر از خواستن این لطمه*ی نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه

ما که در خانه*ی ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه
 

استاد شهريار,شعر استاد شهريار,اشعار استاد شهريار


در بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده*ای کردن و از باد خزان افسردن

همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن

مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن

فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن

گوتن از عاج کن و پیرهن از مروارید
نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن

گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی
هم به مردی که گناه است دلی آزردن

صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی
شیوه*ی تنگ غروبست گلو بفشردن

پیش پای همه افتاده کلید مقصود
چیست دانی دل افتاده به دست آوردن

بار ما شیشه*ی تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن

ای خوشا توبه و آویختن از خوبی*ها
و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن

صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمه*ی چشم
می*توان هر چه سیاهی به دمی بستردن

از دبستان جهان درس محبت آموز
امتحان است بترس از خطر واخوردن

شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب
دست بشکسته مگر نیست وبال گردن 

استاد شهريار,شعر استاد شهريار,اشعار استاد شهريار

این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من
اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من
گاه به مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من
همره همهمه*ی گله و همپای سکوت
همدم زمزمه*ی نای شبانی گل من
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من
گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
گه به خونم خط و گه خط امانی گل من
سر سوداگریت با سر سودایی ماست
وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من
طرح و تصویر مکانی و به رنگ*آمیزی
طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من
شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی
چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من 

استاد شهريار,شعر استاد شهريار,اشعار استاد شهريار

به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک
که من چو لاله به داغ تو خفته*ام در خاک
چو لاله در چمن آمد به پرچمی خونین
شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک
سری به خاک فرو برده*ام به داغ جگر
بدان امید که آلاله بردمم از خاک
چو خط به خون شبابت نوشت چین جبین
چو پیریت به سرآرند حاکمی سفاک
بگیر چنگی و راهم بزن به ماهوری
که ساز من همه راه عراق میزد و راک
به ساقیان طرب گو که خواجه فرماید:
?اگر شراب خوری جرعه*ای فشان بر خاک?
ببوس دفتر شعری که دلنشین یابی
که آن دل از پی بوسیدن تو بود هلاک
تو شهریار به راحت برو به خواب ابد
که پاکباخته از رهزنان ندارد باک

NAVID بازدید : 19 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

کسي نیست در این گوشه فراموشتر از من

وز گوشه نشینان توخاموشتر از من

هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست

ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من

می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق

اما که در این میکده غم نوشتر از من

افتاده جهانی  همه مدهوش تو لیکن

 

افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من

 

بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش

اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من

گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق

ای نادره گفتار کجا گوشتر از من

بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک

خونم بفشان کیست سیاوشتر از من

با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است

بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من

آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟

دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من
 

NAVID بازدید : 14 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

شاید ان روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد،خبر از دل پر درد گل یاس نداشت...
باید این گونه نوشت...
هرگلی هم باشد چه شقایقچه گل پیچک و یاس...
تا نیاید مهدی زندگی دشوار است...
الهم عجل لولیک الفرج....
الهم صلی علی محمد و ال محمد

NAVID بازدید : 17 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

مهدیا!‏
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست،
ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا،
کاش در نافله ات نام مراهم ببری،
که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا...

NAVID بازدید : 17 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

دلبرا در هوس ديدن رويت دل من تاب ندارد،نگهم خواب ندارد ،قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، همه گويند به انگشت اشاره ،مگر اين عاشق دلسوخته ارباب ندارد، تو کجايي گل نرگس ؟زفراقت دل من تاب ندارد.‏
اللهم عجل لولیک الفرج
عيدتان مبارکباد.

NAVID بازدید : 17 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

خـ ـدایـ ـا بـ ـه حـ ـقـ ـه هـ ـمـ ـیـ ـن مـ ـاه ازگناهامون بگذر وهمه مریضاروشفابده

NAVID بازدید : 13 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

مسافرپروازرمضان: پروازت بیخطر!اميدوارم توشه ات فراوان باشد و سهم سوغات من دعاى شبهاى قدرت. حلول ماه رمضان مبارك

NAVID بازدید : 17 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

رمزها در رمضان است، خدا می داند

برتر از فهم و گمان است، خدا می داند

موسم بندگی چشم و زبان و گوش است

نه همین صوم دهان است خدا می داند

بار عام و، همه مهمان خداوند کریم

ماه آزادی جان است، خدا می داند . . .


برای من هم کنار سفره هاتون دعا کنید ...

NAVID بازدید : 17 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ يُضاعِفُ اللّه‏ُ فيهِ الحَسَناتِ وَ يَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَكَةِ؛

ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى‏افزايد و گناهان را پاك مى‏كند و آن ماه بركت است.

بحار الانوار(ط-بیروت) ج93 ، ص340 - فضایل الاشهر الثلاثه ص95
.....................................................
الان ساعت 3:48 صبحه. یه ربع مونده تا اذان
یکی نیست بهم بگه الان دارم واسه چی پست میزارم!!!!

NAVID بازدید : 11 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

خرما@@@بامیه000زولبیا$$$پنیر===نانGGGچای{} {}سبزی#&*یادت باشه اولین سفره افطارو من واست سفارشی چیدم تو هم سفارشی برام دعا کن.

NAVID بازدید : 16 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

بارخدایا !
وسوسه های نفس ، نگذاشت جانم درنهر رجب تطهیر شود
از درآویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم
ترحم فرما و دردریای رحمت رمضانت مستقرم نما .
فرارسيدن ماه رحمت وعبوديت مبارکباد .

NAVID بازدید : 17 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

<<< حلول ماه میهمانی خدا بر تمامی مسلمین جهان مبارک باد >>>


نماز روزه تمام 4jok های عزیز مورد قبول حق !!!

التماس دعا

NAVID بازدید : 13 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

"خداوند" تنها روزنه امیدیست که هیچگاه بسته نمیشود..
تنها کسیست که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد...
با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت....
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد....
تنها کسیست که وقتی همه رفتند میماند......
ووقتی همه پشت کردند اغوش میگشاید.........
میهمانیش گوارای وجودتان*

NAVID بازدید : 11 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

ماه رمضان آمد و تمرین صبوری / هنگام دعای سحر و رزق سحوری
برخیز که از قافله راز نمانیم / حیف است نیابیم در این جمع حضوری

NAVID بازدید : 16 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

به قـــــــــــــــــــــول احســـــــانــــ علـــــــیـخــانیـــــــــــ:ماهتـــــــــــــــون عســــــــــــــــــل

NAVID بازدید : 21 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

سلام حلول رمضان مبارک.
امیدوارم کسی سفره اش خالی نباشه و گلوش پربغض نباشه وپدری جلو زن وبچش شرمنده نباشه وتواین ماه فقط دغدغمون بخشیده شدن گناهامون باشه.
مهمونیه خداست بچه های 4جوک ماهم دعوتیما...شمام دعاکنید.:))

NAVID بازدید : 19 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

بخت امسال چه بامن یاراست
عطشت راعطشم غمخواراست
به فدای لب عطشان حسین"ع"
اولین ذکرپس ازافطاراست
4جوکیاروزه هاتون قبول باشه.
یادتون نره آبجی کوشولو تونودعاکنیدا

NAVID بازدید : 19 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

ماه رمضان آمد، آن بند دهان آمد
زد بر دهن بسته تا لذت لب بیند
آمد قدح روزه، بشکست قدح ها را
تا منکر این عشرت بی باده طرب بیند . . .

NAVID بازدید : 14 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

مسافر رمضان پروازت بی خطر ...
امیدوارم توشه ات فراوان باشد و سهم سوغات ما دعای شبهای قدر ... و التماس دعای وقت افطار باشد.

NAVID بازدید : 51 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا ،
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا ،
از گلستان کرم طرفه نسیمی بوزید ،
که سرا پای پر از عطر و صفا کرد مرا...

NAVID بازدید : 15 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

از فضیلتهای ماه مبارک رمضان (قسمت دوم)
11- پس با نیت های صادق و قلب های پاک خدا را بخوانید که شما را برای روزه داری و قرائت قرآن توفیق عطا کند.
12- شقی و بدبخت کسی است که در این ماه بزرگ از آمرزش خدا محروم بماند.
13- با گرسنگی و تشنگی خودتان، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را به یاد آورید، به فقرا و مساکین صدقه بدهید.
14- بزرگ ترها را احترام کنید، و به خردسالان ترحم نمایید.
15- نسبت به خویشان صله رحم کنید.
16- زبانتان را حفظ کنید.
17- چشم تان را از آنچه حرام است بپوشانید.
18- گوش تان را از شنیدن محرمات باز دارید.
19- با یتیمان مردم مهربانی کنید تا با یتیمان شما مهربانی کنند.
20- از گناهان تان توبه

NAVID بازدید : 12 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

ای دوست ز رحمت دل اگاهم ده
در ماه دعا سیر الی اللهم ده
ماه رمضان و ماه مهمانی توست
در محفل مهمانی خود راهم ده

NAVID بازدید : 10 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

سلامتی همه اونایی که تو بدترین شرایط روزه میگیرنو غرغر نمیکنن و اخلاقشون بد نمیشه و سلامتی همه روزه دارانی که تو دعای افطار قبل از خودشون دیگرونو دعا میکنن

تعداد صفحات : 27

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2205
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 131
  • بازدید امروز : 564
  • باردید دیروز : 232
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,997
  • بازدید ماه : 3,304
  • بازدید سال : 13,070
  • بازدید کلی : 82,842
  • کدهای اختصاصی