سلام
یکی از فانتزی هام اینه که با یکی تو خیابون دوست شم.بعد بفهمم اون یه سارق در دست تعقیبه.و بابام هم یه پلیس باشه.بعد از چند روز اون سر یه میدون بین پلیسا گیر کنه.منم که آخر دوستی ام برم بزنم تو پلیسا و اونا رو تا جایی که می تونم بزنم.بعد سه چار تا تیر به پشتم بخوره و درحالی که دارم میمیرم بگم:اگه بمیرم حسابتون رو میرسم.اونا هم از ترس من رو ببرن بیمارستان و به طرز معجزه آوری نجات پیدا کنم.آخه دکتر گفته بود اگه 2 دقیقه دیرتر آورده بودین الآن مرده بود.من پس از دوران نقاهت هم دست پلیسا بشم و طی یک حمله انتحاری اون سارق رو بگیریم و من هم به اون سارق بگم از اول هم با تو نبودم و من جاسوس بودم.و اون بگه پس چرا من رونجات دادی؟من بگم چون تو شبیه پسر خاله دختر دایی مادر بزرگ مامان منی!ههههههههههههههه
انصافا این پست یه لایک هم نمی خواد؟
تازه این 13 امین پست منه و فقط 8 تاش تایید شده.
لطفا با لایک ان پست من رو حمایت کنین
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی