زنداداشم اومده بود کمکم اتاقمو تمیز کنیم خستم شد رفتم یه چرتی زدم ... برگشتم دیدم نصفه اتاقم نیست !! خانم همه رو انداخته بیرون ... حالا اینا هیچ فدای سرم ... کارت عروسی داییمو که مامانم 30 سال مثه دسته گل نگه داشته رو پاره کرد بعدم لبخند ملیحی تحویلم میده میگه قدیمی بود بدرد نمیخورد ... شما دیگه قیافه مامانمو تصور کنید ...
خداییش اینم شانسه ما داریم ؟
اون از دامادمون اینم از اینکه قراره عروسمون بشه ...
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی