بدم مي اومد واقعا به دوستانم هم ميگفتم نکشید این سیگار لعنتی رو حتي با افراد سيگاري نمي پلکيدم .
وقتي بخاطرش با مادرم دعوا کردم بعدش مث سگ پشيمون شدم . تو دلم گفتم بخاطر يه دختره غريبه ببين چي کاري کردم با مادرم هموني که منو بدنيا اورد هموني که بهم تربيت داد همونی که بهم کمک کرد روي پام وايستم . هموني که شبا بيداري ميکشيد تا منو خواب کنه
از اون موقع من شدم يه پسر افسرده يه پسر بد اخلاق يه پسر سيگاري يه پسر فانتزي گرا
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی