چه شود که به جهره ی من نظری ز برای خدا کنی،که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را،تو مهی و جام جهان تو را،ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
تو کمان کشیده و در کمین،که زنی به تیرم و من غمین،همه ی غم من بود از همین،که خدا نکرده خطا کنی
هاتف اصفهانی
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی