loading...
بهترین سایت سرگرمی وتفریح ایران
mohamad بازدید : 22 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (0)

مشک را که پر آب کرد ، از خوشحالی حتی حواسش نبود دستانش را بریده اند …
بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که باز فرصت نکرد سراغی بگیرد از بازوانش …
فقط وقتی حسین آمد بالای سرش ، میخواست دست به سینه سلام دهد که تازه فهمید دستانش نیستند !

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2205
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 131
  • بازدید امروز : 338
  • باردید دیروز : 232
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,771
  • بازدید ماه : 3,078
  • بازدید سال : 12,844
  • بازدید کلی : 82,616
  • کدهای اختصاصی