دلم تنگ است... تنگ خودم
تنگ روزهایی که من بودم وخدا و یک دنیا درد...
تنگ وقتهایی که من خدا را در پس هیچ داشتم...هیچ آرامشی ،هیچ راحتی،هیچ آسایشی...
ولی خدا همین جا کنارم بود و با من چای مینوشید...
از او نداشته هایم را خواستم. خدایست دیگر میدهد ،شاید دیر ولی میدهد...
ولی کاش ....!!!
دلم تنگ است...
تنگ نداشته ها وداشته هایم...
خدایا من حالا ،فقط دوباره خودت را میخواهم...
ودیگر هیچ.....
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی